طوفانی در گندمزار

طوفانی در گندمزار نام مجموعه شعری است از سیروس ذکایی که نشر امرود آن را به تازگی منتشر کرده است این مجموعه شامل 60 شعر کوتاه است  

 

 

  

 طوفانی در گندمزار

 

سیروس ذکایی را سالهاست میشناسم او از آن دسته انسان هایی است که هرچه به او نزدیک تر می شوی او را بزرگ تر میابی و مهربان تر

شعر هایش را هرچند که بارها در جلسات مختلف از زبان خودش شنیده بودم اما خواندن آنها در کنار هم در یک مجموعه لطف دیگری داشت شعر های او ساده و روان است ، دور از پیچیدگی های زبانی و فرمی . شعرهای این مجموعه  مانند زندگی شاعر شان  ساده و بی آلایش اند 

 

چند شعر از کتاب طوفانی در گندمزار را انتخاب کرده ام که  آنها را در اینجا می آورم تا با هم مرور کنیم :  

 

سکوت دریا 

 

می خواهم

با باد بشتابم

فریاد کنم

آشفتگی درونم را

مثل دریا بخروشم

گم شده خود را

در ساحل آرزو بیابم

اما دریا

با نگاهش  می گوید

آرام باش

پریان در بستر امواج خوابند . 

 

 

 دفتر خاطراتم   

  

در دفتر خاطراتم

روی آخرین برگ زرد

نوشت

تمام خواب های تو تعبیر شد

دفترم بدل شد

به باغی سبز و پر از شکوفه

کمی بعد

نغمه پرندگان گوشم را پر کرد .  

 

 

 شعر اندوه   

   

روز پر شتاب از خیابان گریخت

پنجره ای شکست

صدای پچ پچ شاپرک ها

در گوش اقاقی پیر محو شد

عطر خیس شقایق

زمین را دیوانه کرد

ضجه آلاله ها

همراه با آهنگ گوش خراش گلوله ها

به گوش رسید

و شهر من پر از شهید شد.