تقدیر

تا کی چنین افتاده در زنجیر خود باشم

افتاده  در  زنجیره‌ی  تقدیر  خود  باشم

کوه  یخی  در  دست‌های  هرزه‌ی  بادم

باید که عمری شاهد تبخیر خود باشم

باید بیفتم آنچنان بر دست و پای خویش

یا در هراس از تیغه‌ی شمشیر خود باشم

آیینه می‌سازند از من تا که من یک عمر

در  آرزوی دیدن  تصویر  خود  باشم