زمین به دور خودش باز در خزیدن بودو نبض حادثهای تلخ در تپیدن بودخدا نشسته به بازی قمار آدم و سیببرای بار امانت به دوش بردن بودگناه، معنی این واژه را نمیفهممتمام حادثه از ابتدا معین بودبرای مردم این سرزمین بیفرجامخدا زسلسلهی چوب و سنگ و آهن بودمرا چگونه به بالا نوید میدادید؟تمام زندگی اشک در چکیدن بود |