سر آغاز

سخن بر نوع دیگر ساز کردم

زمن بشنو که چون آغاز کردم

                                        "عطار "  

اینکه یک روز صبح از خواب بیدارشی و ببینی یک دوست برات یک وبلاگ باز کرده و تو به ناچار محکومی که بعد از این به جرگه وبلاگ نویسها بپیوندی باعث میشه زورکی هم شده یکم تعجب کنی و بعد از اینکه یه آب به صورتت میزنی و خواب از سرت میپره و از شوک اولیه خارج میشی و دودو تا چهارتا میکنی تازه می فهمی دچار یک جور توفیق اجباری شدی و بعد یاد فیلم "محمد حسین لطیفی" میفتی و "محمد رضا گلزار" ! بعد عصبانی میشی  چون از گلزار خوشت نمیاد بعد اگه همین جوری به دودوتا چهار تا ادامه بدی میبینی این تازه اولشه خوب اسم وبلاگت چیه ؟ "فرناس" رجوع میکنی به فرهنگ لغت تازه متوجه میشی شان نزول این اسم چیست : فرناس یعنی : (خواب آلوده -  نیم خواب  ... ) وبعد دوباره عصبانی میشوی و میروی سراغ دو دو تا چهار تا  و فکر میکنی به دوستی که وبلاگ را برایت باز کرده میبینی هر زمان که با تو تماس گرفته یا خواب بوده ای یا نیم خواب و به او حق میدهی که چنین اسمی برای وبلاگت انتخاب کند ولی باز سعی میکنی که هنوز عصبانی باشی بعد یاد آخرین تماس میفتی و اینکه در خواب و بیداری به او گفته بودی میخواهی وبلاگی جدید باز کنی و از او درخواست کرده بودی که اسمی برای وبلاگ پیشنهاد بده و او فرناس را پیشنهاد کرده بود و تو هم قبول کرده بودی  دیگر تلاشت برای عصبانی بودن سودی ندارد

 اما حالا وبلاگی داری که میتوانی هرانچه را که تا امروز به صورت پراکنده روی نت مینوشتی و یا هرآنچه را که به صورت پراکنده روی نت نمی نوشتی را در آن قرار دهی و به خودت ببالی که بودنت دیگر آنقدرها هم بی هوده نیست و دوباره میتوانی یاد توفیق اجباری که نصیبت شده بیفتی و به طبع آن دوباره یاد "محمد رضا گلزار" و دوباره عصبانی بشوی! ... 

 

  

این وبلاگ به نوعی ادامه وبلاگ من آسمانم است وبلاگی که به دلایلی دیگر در آن چیزی ننوشتم تمام شعر ها پیشین از آنجا به اینجا آورده شده اند   

و در آخر تشکر میکنم از خانم شیما زارعی  که زحمت باز کردن این وبلاگ را کشید  

 

سعی خواهم کرد پس از این در این وبلاگ  بنویسم آنچه را که پیش از این جایی نمی نوشتم