فرناس

می‌آمد از برج ویران مردی که خاکستری بود

فرناس

می‌آمد از برج ویران مردی که خاکستری بود

مرا ببخش

مرا ببخش  اگر  از  تو  خرده  می‌گیرم

که از تو خسته نبودم من از خودم سیرم

هزار بار به قتل خودم کمر بستم

ولی چه سود به این سادگی نمی‌میرم

همیشه  عاشق  پرواز  بوده ام حتی

در آن زمان که زمین کرده بود زنجیرم

شبیه  دشت نبردی‌ست  قلب من  با تو

شبیه  صحنه  جنگی  که  در نمی‌گیرم

نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد